جبهه استکبار؛ نقطه مقابلِ حرکت مقاومت در قرآن کریم (تحلیل و بررسی نمودهای استکبار در قرآن کریم بر اساس محورِ جانشینی و هم­نشینی واژگان)

پدیدآورفاروق نعمتی

نشریهمجموعه مقالات همایش ملی مقاومت اسلامی از نگاه قرآن کریم

شماره نشریه1

کلمات کلیدی755

چکیدهناگفته پیداست که یکی از محوری­ترین مفاهیم قرآنی که میدانِ معناییِ گسترده­ای در کلام وحی دارد، موضوع مقاومت و پایداری در برابر ظلم و طغیان است. این کتاب آسمانی با نمایان ساختنِ صف­بندی میان دو جبهة ایمان و کُفر، به رهرویان صف ایمان و توحید دستور می­دهد که با تبعیت از رهبریِ پیامبر خویش و رهنمودهای الهی او، با تمامِ توان در برابر ظالمان و ستم­پیشگانِ جبهة کُفر و شرک، مقاومت و ایستادگی نمایند. اصطلاحاتی همچون جِهاد، قِتال، استقامت، شهادت و ...، همگی جلوه­های زیبا از ترسیم مفهوم مقاومت در قرآن کریم است که هر یک به تناسب سیاق آیات، گوشه­هایی از معنای وسیع این مفهوم قرآنی را تبیین می­نمایند. اما در صف مقابل حرکت مقاومت قرآنی، جبهة شیطانیِ استکبار قرار دارد که با چهره­ها و نمودهای مختلفی در قرآن کریم به تصویر کشیده شده است. مفاهیمی همچون ملأ، کُفر، ابلیس و ... هر یک به نوعی جبهة استکبار و مخالف حرکت توحیدی و پایداریِ اسلامی را تشکیل می­دهند که طبق فرامین الهی باید در برابر آنها، از ابزار مقاومت و ایستادگی استفاده نمود. یکی از مسائل مهم در معناشناسی واژه­های قرآنی که با رویکردِ تحلیلی از درون متن به دستیابی به مفهوم اصلی متن و لایه­های معنایی آن می­پردازد، بررسی مفهوم کلمات از گذرِ دو محورِ جانشینی و هم­نشیی واژگانی است. دانشِ معنی­شناسی با مطالعة علمیِ معنی، می­کوشد تا به روابطی که میان واحدهای معنایی، یعنی جفت­های لفظ- معنا و یا روابط معنا- معنا وجود دارد، دست یافته و توصیفی دقیق از این روابط ارائه کند. در این پژوهش با بهره­گیری از رویکردِ هم­زمانی (synchronic) و در راستای معنی­شناسی توصیفی، در پیِ آن هستیم تا با تأمل صِرف در قرآن کریمِ عصر نزول، جدای از پیش­فرض­ها، مفهوم «استکبار» را به عنوان جامعة هدفِ جبهة مقاومت در قرآن کریم، در کلام وحی بررسی نموده و در دو محورِ هم­نشینی و جانشینی، دلالت­های معنایی آن را مورد تحلیل زبانی و معناشناسی قرار دهیم. یافته­های پژوهش حاکی از آن است که در تبیین مفهوم استکبار، علل و عوامل بسیاری دخیل هستند. وجود ابلیس، طبقة مُترفین و سرمایه­داران، کُفر و ... همگی به نوعی دایرة معنایی استکبار را در محور هم­نشینی آن کامل می­نمایند. همچنین ابزار و اهداف استکبار در برخورد با نهضت­های الهی، متنوع و گوناگون است. این پژوهش با روش تحلیلی و آیات­محور، در صدد پاسخگویی به این پرسش است که:در محور هم­نشینیِ آیات و مفاهیم قرآنی با استکبار، علل و عوامل شکل­گیری آن و نیز وسایل و اهداف مستکبران چیست؟

share 1891 بازدید

1. پیشگفتار

دو گفتمانِ اصلی در قرآن کریم، نمود بارزی دارد؛ یکی گفتمان الهی و دیگری گفتمان استکباری. جریان استکباری که در مقابل جریان الهی قرار گرفته است، می­کوشد تا از طریق حربه­ های گوناگون، مانع رسیدن پیام الهی به بشریّت شود. این جریان، با اتخاد تدبیرهای خاصّی، در مقابل رسالت الهی مانع­تراشی کرده و در صدد استیلای فرهنگی و ارزشی خود بر جامعه است. وظیفة جبهة الهی در برابر این خوی استکباری، مقاومت همه جانبه در همة عرصه­های فرهنگی، سیاسی، نظامی، اقتصادی و ... است. از سویی با درنگی بر آیات قرآن کریم، می­توان با عناصر و شاخصه­های مهم استکبار پی برد. از همین رو، تبیین معنایی این اصطلاح، به عنوانِ یکی از کلیدی­ترین مفاهیم قرآنی، برای درک عمیق و بهتر مسیر مقاومت در نظام ساختاری کلام وحی، حائزِ اهمیت است؛ چرا که «معناشناسی، تحقیق و مطالعه­ای تحلیلی دربارة کلمات کانونی زبان است؛ به آن منظور که سرانجام، جهان­بینی قرآنی، مورد موشکافی و ارزیابی دقیق قرار گیرد. به بیانی دیگر، معنی­شناسی، علم تحقیق در خصوص ماهیت کلمات کلیدی، بنیادی و کانونی زبان قرآن است» (شهیدی، 1384: 155-156).

            در این راستا، نگارنده بر آن شده تا مفهوم استکبار را در قرآن کریم از دو محور هم­نشینی و جانشینی مورد بررسی و تحلیل قرار دهد. دو اصطلاح «محور جانشینی(Paradigmatic axis)و «محور همنشینی» (Syntagmatic axis) از جمله اصطلاحاتی است که نخستین بار «فردینان دو سوسور» (۱۹۱۳ـ۱۸۵۷) زبان شناس سویسی در درس‌نامه‌های زبان‌شناسی خود ـ که دو سال بعد با عنوان دوره زبان‌شناسی عمومی انتشار یافت ـ به کار برده است.او زبان را گونه‌ای از "زنجیره کلام" می‌دانست که در آن واحدهای زبانی (واج ها، تکواژها، واژگان) طبق قانون‌مندی خاصی در کنار هم قرار می‌گیرند تا پیامی را به دیگری انتقال دهند. اجزای پیام یا جنبه‌ای محسوس، عینی و حاضر دارند؛ مثل این که بگوییم: "نام من، حسن است" یا جنبه‌ای ذهنی و غایب دارند؛ مثل این که بگوییم: "نام خانوادگی من، حسینی نیست"؛ به تعبیر دیگر، در این دو جمله، "نام خانوادگی من" جانشین "نام من" و "حسینی" جانشین "حسن" و "نیست" جانشین "است" شده است که جنبه‌های غایب و "جانشینی" زبان به شمار می‌آیند. اما پیوندی که میان هریک از این اجزای پیام (گروه اسمی "نام من": نهاد)، گروه اسمی "حسن" (مسند) و گروه فعلی "است" (رابطه) وجود دارد، به محور دیگری از زبان تعلق دارد که به آن "همنشینی" می‌گویند.

            بر همین اساس، محور هم­نشینی همان محور افقی کلام است که اجزای کلام در آن با یکدیگر همنشین شده، رابطة هم­نشینی برقرار می­کنند. محور جانشینی نیز محور عمودی کلام است که در آن اجزاء، جانشین یکدیگر شده، روابط جانشینی با هم برقرار می­کنند (ر.ک به: اسکولز، 1383: 38). صفوی (1380: 27-28) نیز معتقد است که رابطة هم­نشینی، رابطة میان واحدهایی است که در ترکیب یا یکدیگر قرار می­گیرند و واحدی را از سطح بالاتر تشکیل می­دهند و رابطة جانشینی در محور عمودی کلام، میان واحدهایی است که به جای هم انتخاب می­شوند و در همان سطح، واحد تازه­تری را به وجود می­آورند. هر دو محور همانند تار و پود کلام هستند که برای بافت آن، باید در هماهنگی کامل با یکدیگر به کار گرفته شوند. هر انتخابی باید بتواند در محور هم­نشینی با دیگر اجزا قابل ترکیب باشد؛ به طوری که می­توان گفت بافت کلام و معنای مورد نظر از آن، از فرآیند انتخاب و ترکیب با هم است که حاصل می­شود.

            مقالة حاضر بر آن است تا اصطلاح استکبار را از نظر معناشناسی، با تکیه بر دو محور یاد شده بررسی نماید و از آنجا که این مفهوم، با رسالت پیامبران الهی (ع) و موضع­گیری مخالفان آنان، پیوندی تنگانگ دارد، کاربرد وسیعی در قرآن کریم پیدا کرده است و بررسی آن در میان شبکه­های مفاهیم قرآنی، از اهمیّت ویژه­ای برخوردار است و باعث کشف و تبیین جایگاه آن در کلام وحی، استخراج وجوه معنایی آن، درک مترادف­ها و مفاهیم مرتبط با آن می­شود.

 

1-1. تعریف موضوع

1-2. ضرورت، اهمیّت و هدف

یکی از موانع رسیدن پیام الهی به بندگان و از اساسی­ترین عوامل رکورد و ایستایی در جامعة اسلامی، وجود استکبار و دشمنانِ مسیر الهی و دسیسه­های مختلف آن است که می­کوشد تا با ابزار مختلف اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و ...، نقش بازدارنده­ای در برابر تعالیم الهی و رسالت پیامبران (ع) ایفا نماید. در این میان، عنصر مقاومت در برابر جبهة کُفر و باطل، امری اجتناب­ناپذیر در جهت اعتلای کلمة حقّ و پیشبرد اهداف اسلامی و الهی است. شناخت معنایی و مفهومی استکبار در ساختار مهندسیِ قرآن کریم و ارتباط مفهومی آن در با شبکه­ای وسیع از واژه­ها و کلمات به صورتِ هم­نشینی و جانشینی، هدف اصلی این پژوهش است و بدین وسیله، نگرشی نو به خوانش­هایی مترادف و هم­معنا با استکبار به عنوان نقطه مقابل مقاومت الهی در قرآن کریم حاصل خواهد شد.

 

1-3. پرسش­های پژوهش

این پژوهش در صدد پاسخگویی به دو پرسش زیر است:

- سطوح و لایه­های معنایی مختلف «استکبار» در قرآن کریم کدام است؟

- مفهوم استکبار در کاربرد وحیانی، بر دو محور هم­نشینی و جانشینی، در ارتباط با کدام واژگان و اصطلاحات قرآنی است؟

1-4. پیشینة پژوهش

در حوزة بررسی موضوع مقاومت در قرآن کریم، مطالعاتی صورت گرفته که به برخی از آنها اشاره می­شود: مقالة «بررسی مفهوم مقاومت با رویکرد اجتماعی در آیات قرآن» از اصغر زاهدی­تیر و محمدهادی امین ناجی (مطالعات تفسیری، 1398، صص 236-221) که هدف از این مقاله، توسعة معنایی و تفسیری مقاومت و آشکارسازی ظرفیت اسلام در پاسخ به نیازمندی­های اجتماعی و مقابله با تفکر غرب است؛ مقالة «بررسی و تبیین جایگاه جهاد به عنوان یکی از مبانی دفاع مقدّس در قرآن کریم» از عباسعلی رستمی­نسب و مریم ابراهیمی (نشریّة ادبیات پایداری، 1394، صص 114-93) که ضمن واکاوی و تبیین جایگاه جهاد در قرآن کریم و آسیب­شناسی موانع آن می­پردازد؛ مقالة «بن­مایه­های ادبیات مقاومت در قرآن» از سیّد فضل­الله میرقادری و حسین کیانی (ادبیات و هنر دینی، 1391، صص97-69) که در این مقاله، ویژگی­ها، پدیده­ها و گونه­های مقاومت در قرآن بررسی شده است؛ مقالة «استقامت و پایداری در قرآن» از سیّد محمّد میرحسینی و همکاران (نشریّة ادبیات پایداری، 1390، صص 610-589) که نویسندگان در این پژوهش، با بررسی آیاتِ مربوط به پایداری، عوامل رسیدن به ثبات قدم و استقامت و نیز مصداق­هایی از آن را در کلام وحی مورد تحلیل قرار داده­اند؛ مقالة «مبانی نظری دفاع مقدّس در قرآن کریم» از عباسعلی رستمی­نسب (نشریّة ادبیات پایداری، 1389، صص 107-95) که پس از بررسی معنا و مفهوم دفاع مقدّس در قرآن کریم، به تبیین مبانی نظری آن پرداخته شده است.

            در موضوع استکبار نیز مقالاتی چند به چشم می­خورد؛ از جمله:

مقالة «کاربرد قدرت نرم از ناحیه استکبار؛ رویکردی قرآنی» از اصغرآقا مهدوی و مهدی نادری باب اناری (دانش سیاسی، 1390، صص 204-167) که تقابل جریان استکباری با جریان الهی حاکم بر سیاست در قرآن را با اهتمام به کارکردهای ایجابی و سلبی قدرت نرم با استناد به آیات قرآن مورد کندوکاو قرار می­دهد؛ مقالة «معناشناسی استکبار در قرآن کریم» از اصغر افتخاری و مجتبی باباخانی (آموزه­های قرآنی، 1394، صص 53-27) که با روش معناشناسی توصیفی، به تبیین دقیق معنای استکبار در قرآن کریم پرداخته است؛ مقالة «معناشناسی واژه کبر در قرآن کریم» از سیدمهدی شهیدی (پیام جاویدان، 1384، صص 169-155) که نویسنده در این مقاله، حوزة معنایی «کبر» و مفاهیم پیرامونی آن را بررسی نموده است. 

            همچنین در رابطه با تحلیل معناشناسی بر اساس دو محور هم­نشینی و جانشینی، می­توان به مقالة «معناشناسی "بینَ" در قرآن بر اساس روابط جانشینی و هم­نشینی» از فاطمه گلی ملک­آبادی و همکاران (پژوهش­های زبانشناختی قرآن، 1394، صص 76-59) اشاره نمود که نویسندگان در آن این واژة قرآنی را بر اساس این دو محور مورد ارزیابی و بررسی قرار داده­اند؛ همچنین پژمان ظفری و همکاران در مقاله­ای تحت عنوان «مؤلفه­های معنایی واژة "نزول" در قرآن کریم با تکیه بر دو محور هم­نشینی و جانشینی» (پژوهش­های ادبی- قرآنی، 1396، صص 140-117)، این کلمه را با چنین الگویی مورد تحلیل معنایی قرار داده­اند. علاوه بر این دو مقاله، پژوهش­هایی همچون «تحلیل مؤلفه­های معنایی حق در قرآن کریم با بهره­گیری از شیوه­های هم­نشینی و جانشینی» از فرهاد ساسانی و پرویز آزادی (جستارهای زبانی، 1391، صص 84-67)، «معناشناسی احباط در قرآن کریم بر اساس محور هم­نشینی و جانشینی» از رقیه رضایی و فتحیه فتاحی­زاده (پژوهشنامه تفسیر کلامی قرآن، 1395، صص 1-25)، «معناشناسی احباط در قرآن کریم با تکیه بر روابط هم­نشینی و جانشینی» از محسن قاسم­پور و مرتضی سلمان­نژاد (صحیفه مبین، 1391، صص 124-103)، از دیگر مطالعات در این زمینه هستند.

1-5. روش پژوهش و چارچوب نظری

شیوة پژوهش در این مقاله، تحلیلی- توصیفی و با درنگی بر مفاهیم مقاومت در قرآن کریم بر پایة دو محور هم­نشینی و جانشینیِ واژگانی است.

2. پردازش تحلیلی موضوع

2-1. معنای لغوی و اصطلاحی «استکبار»

واژة «استکبار» از مادة (ک ب ر) به معنای بزرگی و در معنای متضاد با (ص غ ر) به معنای کوچکی است که از همین ریشه، سایر صیغه­ها و مصطلحات آن همچون (متکبّر)، (کبیر)، (استکبار)، (مستکبر) و ... مشتقّ می­گردد. با بررسی در استعمالات گوناگون این مادّه (کبر)، روشن می­شود که آن «ابتدا در اشیاء ذات به کار گرفته شده و پس از آن، برای معانی به استعاره گرفته شده است» (أوعیشه، 2014: 25). بر همین اساس، استکبار از ریشة «کبُر»، بر وزن (استفعال)، دلالت بر بزرگی می­کند و در لغت به معنای خود بزرگ­پنداری، برتری جویی، عدم پذیرش حقیقت و گردن­کشی در مقابل واقعیت است (رک به: لسان­العرب، 12/13؛ لغتامه دهخدا، 2/1843؛ فرهنگ بزرگ جامع نوین، 2/1685). با نگاهی به قاموس قرآنی، دو واژة (استکبار) و (تکبّر) دارای معنای نزدیک به هم هستند. صفت «تکبّر» در قرآن کریم، تنها شایستة خداوند متعال است: «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ» (حشر/23)؛ ترجمه: «اوست خدايى كه جز او هيچ معبودى نيست، همان فرمانرواى پاك، سالم از هر عيب و نقص، ايمنى بخش، چيره و مسلط، شكست‏ناپذير، جبران كننده، شايسته بزرگى و عظمت است. خدا از آنچه شريك او قرار مى‏دهند، منزّه است.» در نهج­البلاغه نیز همین مضمون آمده است: «الحَمْدُ لله الَّذِي لَبِسَ العِزَّ والکِبْريَاءَ واخْتَارَهما لِنفْسه دُونَ خَلْقِهِ» (خطبة القاصعه/192): «ستایش خدایی را که دارای عزّت و بزرگی است و این دو صفت را تنها برای خود و نه برای مخلوقات خود برگزید.»؛ اما استعمال این صفت و نیز (مستکبر) در کلام وحی برای انسان، بار معنایی منفی و صفتی مذموم و ناروا است؛ همچون این آیة شریف که می­فرماید: «الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ» (غافر/35)؛ ترجمه: «كسانى كه در آيات خدا بى‏آنكه دليلى براى آنان آمده باشد، مجادله و ستيزه مى‏كنند [اين عمل زشتشان‏] نزد خدا و نزد اهل ايمان ماية دشمنى بزرگ است؛ اين‏گونه خدا بر دل هر گردنكش زورگويى، مُهر [تيره‏بختى‏] مى‏نهد.» یا این آیه که می­فرماید: «أَ فَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لا تَهْوَى‏ أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلُونَ» (بقره/87)؛ ترجمه: «پس چرا هرگاه پيامبرى آيين و احكامى كه مطابق هوا و هوستان نبود، براى شما آورد، سركشى كرديد؟ پس [نبوّتِ‏] گروهى را تكذيب نموديد وگروهى را مى‏كشتيد.»

            لفظ استکبار به شکل اسم و فعل و زمان­های مختلف آن و نیز ریشه­های دیگر آن همچون «متکبّر»، «کِبر»، «کبریاء» و ...، حدود 60 بار در قرآن کریم استعمال شده که با صیغه­های متفاوتی ذکرشده­است؛ مواردی همچون استکبار ابلیس از سجده به آدم، (بقره/ 34 و 73)، استکبار افراد و اقوام در برابر پیامبران، (زمر/ 59)، استکبار برخاسته از جهل و ناآگاهی، (جاثیه/ 31، فرقان/ 21 و منافقون/ 5)، استکبار برخاسته از خواسته­های پست نفسانی، (بقره/ 87)، استکبار برای نگاهداشت موقعیت برتر، (النازعات/ 18 ـ 24؛ یونس/ 75؛ مؤمنون/ 39 و قصص/ 38). علاوه بر این، بیشتر موارد استعمال «استکبار» و مشتقّات آن، در سوره­های مکّی است و به ویژه به هنگام سخن گفتن از زندگی امّت­های پیشین و شیوة موضع­گیری­های آنان با دعوت پیامبران الهی (ع) است؛ همچون استکبار قوم نوح (ع)، استکبار قوم هود (ع)، استکبار قوم صالح (ع)، استکبار فرعون در برابر دعوت موسی (ع) و ....

            با درنگی در آيات قرآنی كه مشتمل بر لفظ استكبار است، دو مفهوم از استكبار تبلور می­یابد: یکی بُعدی فردی و دیگری بُعد اجتماعی- سیاسی:

- بُعد فردی استکبار

منظور از بُعد فردی از استکبار، ناظر به وضعیت فرد است. بدین معنا که آیات الهی، مستکبران را کسانی می­داند که در برابر دعوت و برنامة خداوند، سر تسلیم فرو ننهاده و در مقابل پروردگار، عصیان ورزیده­اند. این گروه از مستکبران را هر گروه و قشری می­تواند باشد؛ فقیر و غنی، حاکم و محکوم، زن و مرد و .... . از جمله در این آیه می­فرماید:

«وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَأَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لا تَهْوَى‏ أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلُونَ» (بقره/87): ترجمه: «و يقيناً ما به موسى كتاب داديم و پس از او پيامبرانى به دنبال هم فرستاديم، و به عيسى بن مريم دلايل روشن و آشكار عطا نموديم، و او را به وسيله روح القدس توانايى بخشيديم؛ پس چرا هرگاه پيامبرى، آيين و احكامى كه مطابق هوا و هوستان نبود، براى شما آورد، سركشى كرديد؟ پس [نبوّتِ‏] گروهى را تكذيب نموديد وگروهى را مى‏كشتيد.» در این آیة مبارکه، خوی استکباری و متکبّرانة کافران که جنبة ذاتی و فردی آنهاست، موجب تکذیب آیات الهی و کُفر به دعوت پیامبران الهی می­شد.

- بُعد اجتماعی- سیاسی استکبار

برداشت دوم از اصطلاح استکبار در قرآن کریم، ناظر بر اجتماع و فضای سیاسی است. این گروه از مستکبران، کسانی هستند که دارای موقعیت­های سیاسی و اجتماعی ویژه در جامعه هستند و عده­ای را با تهدید و تطمیع به زیر سلطة خود در می­آورند. این دسته از کافران، علاوه بر اینکه در بُعد فردی، نسبت به آیات الهی استکبار ورزیده و رویگردان هستند، خلق خدا را کوچک شمرده و بر آنان تکبّر و سلطه می­جویند؛ چنان که در این آیة شریفه می­فرماید:

«إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ» (القصص/4)؛ ترجمه: «همانا فرعون [در سرزمين مصر] برترى‏جويى و سركشى كرد و مردمش را گروه‏گروه ساخت، در حالى كه گروهى از آنان را ناتوان و زبون گرفت، پسرانشان را سر مى‏بريد، و زنانشان را [براى بيگارى گرفتن‏] زنده مى‏گذاشت؛ بى‏ترديد او از مفسدان بود.» در این آیة مبارکه، قدرت وهمی و استکبار سیاسی فرعون، او را بر آن داشت تا با ادعای الوهیت و فرمانروایی مطلق بر مردم، به فساد در زمین و ظلم و ستم بپردازد. البته استکبار سیاسی- اجتماعی، ریشه در استکبار فردی انسان دارد و زاییدة آن است.

2-2. حوزه معناشناختی مفهوم «استکبار» در محور هم­نشینی

روابط هم­نشینی، یکی از نشانه­های زبانی است که به ترکیب کلمات در جمله یا کلام مربوط می­شود و به کلماتی که در جوار کلمه قرار گرفته­اند، کلمات هم­نشین آن گفته می­شود. رابطة هم­نشینی، رابطه­ای نوعِ ترکیب میان الفاظی است که در زنجیرة کلامی در کنار یکدیگر قرار گرفته­اند (بی یرویش، 1374: 30). رابطة هم­نشینی را «رابطة نحوی» نیز می­گویند (باقری، 1378: 43). هم­نشین­های یک واژه، به نوعی مؤلفه­های معنایی آن واژه به حساب می­آیند که به مطالعة دقیق­تر از واژة موردِ نظر، کمک شایانی می­نمایند و در این راستا، «معنی را می­توان در چهارچوب بافت موقعیتی و تمامی دیگر چهارچوب­های تحلیلی جستجو کرد» (ر. پالمر، 1391: 161). به بیانی دیگر، در شناخت مفهوم یک واژة یا اصطلاح، نیازمند بررسی «استلزام معنایی[2]» آن هستیم؛ چرا که «این امکان وجود دارد که تحقّق مفهوم یک جمله، مستلزم تحقق مفهوم جملة دیگری باشد. به عبارت ساده­تر، اگر جمله­ای به وفوع پیوسته باشد، جملة دیگری نیز به وقوع پیوسته است» (صفوی، 1391: 89). به عنوان مثال، وقتی جملة (او مادر من است) را می­شنویم، جملة (او زن است) برای مخاطب تواعی شده و استلزام معنایی به وجود خواهد آمد. 

            در تبیین نظام مفهومی استکبار از محور هم­نشینی، واژگان و گزاره­های متعددی در نظم معنایی آن نقش دارند که هر یک، جلوه­هایی از استکبار را در ظهور و بروز آن و یا در ابزار به کارگیری توسط مستکبرین، به نمایش می­گذارد و همان­طور که در بالا به آن اشاره شد، استلزام معنایی در فضای مفهومی استکبار با چنین مفاهیمی به وجود خواهد آمد. در همین زمینه، چند عامل در بروز استکبار از منظر قرآن کریم، نقش مهمی دارند که از آن جمله می­توان به کُفر، اطرافیان و مشاوران (ملأ)، صاحبان سرمایه (مُترفین) و خودْبرتر بینی اشاره کرد. همچنین استکبار در راستای تحقق به اهداف خویش، متوسل به ابزاری می­گردد؛ از جمله: تحریف حقایق، غوغا سالاری، ایجاد اختلاف و دودستگی، به کارگیری قدرت نرم، تکیه بر نقاط ضعف و آسیب­پذیر، تهمت­زنی، شایعه­پراکنی، تهدید و تطمیع، تحریک احساسات، سازش­کاریِ دروغین، التقاط و آمیختگی حق و باطل و .... در این قسمت، معناشناسی استکبار از ناحیة هم­نشینی را با بررسی دو موضوع آغاز می­کنیم: عوامل به وجود آمدنِ استکبار و ابزار و اهدافِ مستکبران:

2-2-3- مظاهرِ به وجود آمدن استکبار

عوامل و مظاهرِ متعددی در بروز و ظهور استکبار، نقش ایفا می­نمایند که هر یک به نحوی نقش هم­نشین، در تبیین معنا و مفهوم استکبار دارند:

- هم­نشینی استکبار با واژة «إبلیس»

نخستین بذر تکبّر و خصلت استکباری، توسط ابلیس و عدم تبعیت او از امر پروردگار در جهت سجدة تعظیم در برابر آدم (ع) افکنده شد؛ بر این اساس، ابلیس و تمرّد او از فرامین الهی در مسئلة خلقت آدم، یکی از معانی هم­نشین با موضوع استکبار در قرآن کریم است: «وَإِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى‏ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكافِرِينَ» (بقره/34)؛ ترجمه: «و [ياد كن‏] هنگامى كه به فرشتگان گفتيم: به آدم سجده كنيد، [پس‏] سجده كردند مگر ابليس كه سر پيچيد و تكبّر ورزيد و از كافران شد.»

            علّت استکبار ابلیس، تعصّب جنسیتی وی بود؛ چرا که به گمانش، خلقتش از آتش، بسی والاتر از گِل خشکیده­ای بود که آدم (ع) از آن آفریده شده است!! پس با این گمان باطل، خود را بهتر از آدمی می­دانست: «إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ (71) فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ (72) فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (73) إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكافِرِينَ (74) قالَ يَا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ (75) قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ» (ص/ 71-76)؛ ترجمه: «[ياد كن‏] هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من بشرى از گِل خواهم آفريد. (71) پس زمانى كه اندامش را درست و نيكو نمودم و از روح خود در او دميدم، براى او سجده كنيد. (72) پس فرشتگان همه با هم سجده كردند (73) مگر ابليس كه تكبّر ورزيد و از كافران شد. (74) [خدا] فرمود: اى ابليس! تو را چه چيزى از سجده كردن بر آنچه كه با دستان قدرت خود آفريدم، بازداشت؟ آيا تكبّر كردى يا از بلند مرتبه‏گانى؟ (75) گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفريدى و او را از گل ساختى. (76).»

            استکبار و خود برتربینی ابلیس که برآمده از حسادت او نسبت به مقام والای آدم در نزد ایزد متعال است، او را به چنین قیاسی سوق می­دهد و به جای اعتبار دادن به حقیقت معنوی آدم، مادة آفرینشیِ او را بی­مقدار در برابر سرشت آتشین خود می­داند؛ پس «غفلت کردن یا خود را به غفلت زدن از عنصر ارزشمندی که افزون بر گِل در آدم است، و آدم را سزاوار این تکریم و تعظیم کرده است، انگیزة دیگر نافرمانی اهریمن بوده است» (قطب، 1387: ج5، ص458).

- هم­نشینی استکبار با واژة «ملأ»

«ملأ» یا همان سرمایه­داران و صاحبان قدرت، از عوامل استکبار در قران کریم هستند. این گروه، خود متّصف به کبر و استکبار هستند:

«قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ» (أعراف/75)؛ ترجمه: «اشراف و سران قومش كه تكبّر و سركشى مى‏ورزيدند به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند، گفتند: آيا شما يقين داريد كه صالح از سوى پروردگارش فرستاده شده؟ گفتند: به طور يقين ما به آيينى كه فرستاده شده مؤمنيم؛» «قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا قالَ أَ وَلَوْ كُنَّا كارِهِينَ» (أعراف/88)؛ ترجمه: «اشراف و سران قومش كه [از پذيرفتن حق‏] تكبّر ورزيدند، گفتند: اى شعيب! مسلماً تو و كسانى را كه با تو ايمان آورده‏اند از شهرمان بيرون مى‏كنيم يا اينكه بى‏چون و چرا به آيين ما بازگرديد. گفت: آيا هر چند كه نفرت و كراهت [از آن آيين‏] داشته باشيم؟!.»

            در این دو آیة شریفه، استکبار و خودبرتر بینی سران زر و زور و یا همان (ملأ)، آنان را سوق می­دهد که با حربه­های گوناگون، مانع دعوت انبیای الهی به مردم شوند. نقش تخریبی (ملأ) در برابر دعوت الهی، گاهی با تحریک پادشاه (فرعون) بر علیه رسولان الهی است: «وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى‏ وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُون» (أعراف/127)؛ ترجمه: «اشراف و سران قوم فرعون گفتند: آيا موسى و قومش را رها مى‏كنى تا در اين سرزمين فساد و تباهى كنند و تو و معبودهايت را واگذارند؟ گفت: به زودى پسرانشان را به صورتى وسيع و گسترده به قتل مى‏رسانيم و زنانشان را زنده مى‏گذاريم و ما بر آنان چيره و مُسلّطيم.»

            و گاهی نیز مبارزة علنی با پیامبران و پیروان آنها و به استهزاء گرفتن دعوت الهی است: «وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَکُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ» (هود/38)؛ ترجمه: « و [نوح‏] كشتى را مى‏ساخت و هرگاه گروهى از [اشراف و سرانِ‏] قومش بر او عبور مى‏كردند، او را به مسخره مى‏گرفتند. گفت: اگر شما ما را مسخره مى‏كنيد، مسلماً ما هم شما را [به هنگام پديد آمدن توفان‏] همان گونه كه ما را مسخره مى‏كنيد، مسخره خواهيم كرد.»

- هم­نشینی استکبار با واژة «مُترفین» (سرمایه­دارن)

نظام سرمایه­داری هموازه یکی از موانع فرا روی دعوت الهی بوده است. این مسئله که از خوی استکباریِ گروه سرمایه­داران ناشی می­شود، به عنوان یکی از مشکلات پیامبران در زمینه دعوت به حساب می­آید:

«وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ (34) وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ» (سبأ/34-35)؛ ترجمه: «در هيچ شهرى هيچ بيم‏دهنده‏اى نفرستاديم مگر آنكه خوش گذرانانِ مغرور و سرمستِ آنان گفتند: ما به آنچه شما را به آن فرستاده‏اند، كافريم! (34) و گفتند: اموال و فرزندان ما از شما بيشتر است و [اين دليل توجه ويژه خدا به ماست بنابراين اگر عذابى هم باشد] ما را عذاب نخواهند كرد.»

«وَإِذا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً» (إسراء/16)؛ ترجمه: «هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را نابود كنيم، مرفّهين و خوش‏گذران‏هايش را [به وسيله وحى به طاعت، بندگى و دورى از گناه‏] فرمان مى‏دهيم، چون [سرپيچى كنند و] در آن شهر به فسق و فجور روى آورند، عذاب بر آنان لازم و حتم مى‏شود، پس آنان را به شدت درهم مى‏كوبيم [و بنيادشان را از ريشه بر كنيم.»

- هم­نشینی استکبار با واژة «کُفر»

بی­گمان مسئلة کُفر، از عوامل بسیار مهم و ریشه­ای در شکل­گیری استکبار است. به بیانی دیگر مسئلة «تکذیب آیات»، یکی از عوامل استکبار از دیدگاه کلام وحی است:

«وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (أعراف/36)؛ ترجمه: «و آنان كه آيات ما را تكذيب كردند، و از پذيرفتن آنها تكبّر ورزيدند، اهلِ آتش و در آن جاودانه‏اند.»

«وَإِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِ آياتُنَا وَلََّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا كَأَنََّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» (لقمان/7)؛ ترجمه: «چون آيات ما بر او خوانده شود متكبرانه روى برمى‏گرداند، گويى آنها را نشنيده است، انگار در دو گوشش سنگينى است، پس او را به عذابى دردناك مژده ده.»

«إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ (22) لَا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ» (النحل/22-23)؛ ترجمه: «معبود شما معبودى يگانه است؛ پس كسانى كه به آخرت ايمان نمى‏آورند، دل‏هايشان [حق را] انكار مى‏كند، و آنان مستكبرند. (22) ثابت و يقينى است كه خدا آنچه را پنهان مى‏كنند و آنچه را آشكار مى‏نمايند، مى‏داند قطعاً او مستكبران را دوست ندارد.»

«بَلى‏ قَدْ جاءَتْكَ آياتِي فَكَذَّبْتَ بِهَا وَاسْتَكْبَرْتَ وَكُنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ» (الزمر/59)؛ ترجمه: «[ولى به او گويم:] آرى، آياتم به سوى تو آمد، پس تو آنها را انكار كردى و [در پذيرفتشن‏] تكبّر ورزيدى، و [نسبت به آن‏] از كافران بودى.»

            بدون تردید، اثبات استکبارمنشی برای کافران، مستلزم نفی آن از مؤمنان است؛ چنان که در این آیة مبارکه آمده است: «إِنَّما يُؤْمِنُ بِآياتِنَا الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِهَا خَرُّوا سُجَّداً وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ» (السجده/15)؛ ترجمه: «فقط كسانى به آيات ما ايمان مى‏آورند كه وقتى به وسيله آن آيات به آنان تذكر داده شود، سجده كنان به رو در مى‏افتند و همراه با سپاس، پروردگارشان را از هر عيب و نقصى تنزيه مى‏كنند؛ در حالى كه [از سجده و سپاس و تنزيه‏] تكبّر و سركشى نمى‏ورزند.»

            چنین تقابلی میان مؤمنان و کافران در موضع­گیری در برابر آیات الهی و ایمان و یا عدم ایمان بدان، در آیات زیر نیز بیان شده است؛ اخلاق استکباری و احساس بزرگی و تکبّر در برابر پذیرفتن دعوت الهی، موجب تکذیب آن توسط کافران باشد؛ حال آنکه مؤمنان سر تعظیم در برابر آن فرو آورده و بدان ایمان می­آورند:

«فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ (30) وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَ فَلَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلَى‏ عَلَيْكُمْ فَاسْتَكْبَرْتُمْ وَكُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِينَ» (الجاثیه/30-31)؛ ترجمه: «و اما كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، پس پروردگارشان آنان را در در رحمت خود درآورد، اين همان كاميابى آشكار است، (30) و اما كسانى كه كفر ورزيدند [به آنان گفته مى‏شود:] مگر آيات من همواره بر شما خوانده نمى‏شد؟ ولى شما [نسبت به پذيرش آن‏] تكبّر ورزيديد و قومى گنهكار بوديد.» و در آیه­ای دیگر می­فرماید: «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ كَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى‏ مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» (الأحقاف/10)؛ ترجمه: «بگو: به من خبر دهيد كه: اگر اين قرآن از ناحيه خدا باشد و شما به آن كفر ورزيده باشيد و شاهدى هم از بنى اسرائيل به نظير آن [كه تورات واقعى و تصديق كننده قرآن است‏] شهادت داده باشد [كه: همان طورى كه تورات وحى خداست، قرآن هم وحى خداست و] پس [از شهادتش به قرآن‏] ايمان آورده باشد و شما از ايمان به آن تكبّر ورزيده باشيد [آيا گمراه نبوده‏ايد؟] بى‏ترديد خدا گروه ستمكار را هدايت نمى‏كند.»

- هم­نشینی استکبار با مسئلة «رویگردانی از عبادت الهی»

یکی از واژه­هایی که هم­نشینی فراوانی با مسئلة استکبار دارد، عبادت است؛ استکبار از عبادت الهی، از موضوعات مذموم در قرآن کریم که موجب عذابی الهی است:

«لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَلا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَيَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً» (نساء/172)؛ ترجمه: «مسيح از اينكه بنده خدا باشد، هرگز امتناع ندارد، و فرشتگان مقرّب هم امتناع ندارند و كسانى كه از بندگى او امتناع كنند و تكبّر ورزند، به زودى همه آنان را [براى حسابرسى‏] به سوى خود گردآورى خواهد كرد.»

            در نقطة مخالف، عدم استکبار در عبادت الهی، از ویژگی­های ملائکه و مقرّبان اوست:

«إِنَّ الَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ» (أعراف/206)؛ ترجمه: «يقيناً مقرّبان و نزديكان خدا هيچ‏گاه از عبادت و بندگى‏اش تكبّر نمى‏ورزند، وهمواره او را تسبيح مى‏گويند، و پيوسته براى او سجده مى‏كنند.»

- هم­نشینی استکبار با «استضعاف مردم»

به استضعاف کشیدن مردم توسط دستگاه استکبار، یکی از مفاهیم هم­نشین استکبار در قرآن کریم است؛ از جمله اینکه «فرعون برای استضعاف هر چه بیشتر توده­ها از شیوه­ها و تدبیرهای مختلفی از جمله حربه­های تبلیغاتی، همراه با سوء استفاده از عناوین و حتی واژه­های مذهبی مدد می­جوید» (رهبر، 1362: 45). تقابل میان گفتمان استکبار و استضعاف در قرآن کریم کریم به حدی است که یکی از فضاهای گفتگوی قرآنی در روز قیامت، به گفتگوی میان گروه استکبار و گروه مستضعفین است. البته نخستین طبقه­ای که دعوت پیامبران الهی را لبیک می­گویند، غالباً از طبقة ضعیف جامعه هستند که بدین خاطر، مورد هجمه­های فراوانی از سوی مستکبران قرار می­گیرند؛ آیة زیر به گفتگوی میان مستکبران قوم صالح (ع) با مستضعفان آنان می­پردازد:

«قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ(75) قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ» (الأعراف/75-76)؛ ترجمه: «اشراف و سران قومش كه تكبّر و سركشى مى‏ورزيدند به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند، گفتند: آيا شما يقين داريد كه صالح از سوى پروردگارش فرستاده شده؟ گفتند: به طور يقين ما به آيينى كه فرستاده شده مؤمنيم. (75) مستكبران گفتند: ما به آيينى كه شما به آن ايمان آورديد، كافريم.»

            در آیاتی دیگر از سورة سبأ، مسئلة گفتگوی میان مستکبران و مستضعفان در صحنة قیامت به تصویر کشیده می­شود و چنین به نظر می­رسد که فشار مستکبران در حیات دنیوی، موجب کافر شدن مستضعفان شده و آنان را به غیر از برنامة الهی هدایت نموده است:

«وَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَلا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ (31) قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ عَنِ الْهُدَى‏ بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ (32) وَقالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَأَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِي أَعْناقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كَانُوا يَعْمَلُونَ» (سبأ/31-33)؛ «و كافران گفتند: ما به اين قرآن و كتاب‏هايى كه پيش از آن بوده است، هرگز ايمان نمى‏آوريم. و اگر ستمكاران را زمانى كه در پيشگاه پروردگارشان [براى محاكمه‏] بازداشت شده‏اند، ببينى در حالى كه هر كدام گناه و بدبختى خود را بر عهده ديگرى مى‏اندازد [امر عجيبى مى‏بينى‏] مستضعفان به مستكبران مى‏گويند: اگر شما سر راه ما نبوديد يقيناً ما مؤمن بوديم. (31) مستكبران به آنان مى‏گويند: آيا ما شما را از هدايت الهى بعد از آنكه به شما رسيد باز داشتيم؟ [نه، باور نداريم‏] بلكه شما خودتان مجرم بوديد. (32) مستضعفان به مستكبران مى‏گويند: بلكه نيرنگ‏هاى [پى‏گير شما در] شب و روز كه به ما فرمان مى‏داديد به خدا كافر شويم و همتايانى براى او قرار دهيم [ما را گمراه كرد]. و هنگامى كه عذاب را ببينند، اظهار پشيمانى كنند [شايد نجات يابند]. و ما در گردن كافران غل و زنجير مى‏نهيم آيا جز آنچه را انجام مى‏دادند جزا داده مى‏شوند.»

«إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ» (القصص/4)؛ ترجمه: «همانا فرعون [در سرزمين مصر] برترى‏جويى و سركشى كرد و مردمش را گروه‏گروه ساخت، در حالى كه گروهى از آنان را ناتوان و زبون گرفت، پسرانشان را سر مى‏بريد، و زنانشان را [براى بيگارى گرفتن‏] زنده مى‏گذاشت بى‏ترديد او از مفسدان بود.»

            در این بین، یکی از راه­های استضعاف مردم توسط مستکبرین، خوار نمودن و ذلیل کردن آنهاست؛ به نحوی که بدین وسیله، آنها را به اطاعت از خود وا می­دارند؛ همانگونه که فرعون مستکبِر با قوم خود چنین می­کرد:

«فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فَاسِقِينَ» (الزخرف/54)؛ ترجمه: «پس او قومش را سبك مغز شمرد [و آنان را با وسوسه و اغواگرى فريفت و خوارشان كرد] در نتيجه از او اطاعت كردند زيرا آنان مردمى فاسق و نافرمان بودند.»

2-2-4- ابزار و اهداف مستکبران

- هم­نشینی استکبار با «ایجاد اختلاف و دو دستگی»

از ابزارهای استکبار در برابر نظام الهی، تفرقه­اندازی است. به باور امام خمینی (ره) (1378: 13/132)، مستکبران در تلاشند «در تمام جاهایی که ممالک مستضعفین هستند و ملت­های مستضعف هستند، چه ملت­های اسلامی و چه غیر اسلامی که مستضعف هستند ... با فعالیت­های متعدد بین اینها جدایی بیندازند، بین اینها تفرقه بیندازند.» امری که لازم سلطه «اقلیت ظالم بر میلیاردها انسان مظلوم» را فراهم می­سازند (همان: 19/481). یکی از سیاست استکباری فرعون، دسته دسته کردن قوم بنی اسرائیل و ایجاد دو دستگی و اختلاف در میان آنان بود:

«إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً» (القصص/4)؛ ترجمه: «همانا فرعون [در سرزمين مصر] برترى‏جويى و سركشى كرد و مردمش را گروه‏گروه ساخت.»

- هم­نشینی استکبار با «تکیه بر نقاط ضعف»

مستکبران همواره در طول تاریخ، سعی نموده­اند تا با نفوذ در انسان­ها و تأثیر در نقاط ضعف و آسیب­پذیر آنان، در جهت گمراهی و تسلّط بر آنها گام بر دارند. از جمله ابلیس وقتی می­خواهد حضرت آدم (ع) را از صراط مستقیم الهی بلغزاند، دست بر روی نقطه­ای می­گذارد که حضرت آدم (ع) شیفتة آن است؛ در واقع شیطان، حضرت آدم (ع) را به چیزی که عمر جاودان و سلطنت دائم به او می­بخشد (تناول از درخت ممنوعه) مورد وسوسه قرار می­دهد (طباطبایی، 1374، ج14، ص310). در همین زمینه خداوند متعال می­فرماید:

«فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لا يَبْلى‏ (120) فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی» (طه/120-121)؛ ترجمه: «پس شيطان او را وسوسه كرد، گفت: اى آدم! آيا تو را به درخت جاودان و سلطنتى كه كهنه نمى‏شود، راهنمايى كنم؟ (120) پس هر دو [به سبب وسوسه شيطان‏] از ميوه آن [درخت‏] خوردند، در نتيجه شرمگاهشان بر آنان پديدار شد و شروع به چسباندن برگ‏هاى درختان بهشت بر [شرمگاه‏] خود كردند. و آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و [از رسيدن به آنچه شيطان به او القا كرده بود] ناكام ماند.»

- هم­نشینی استکبار با «تهمت زنی»

یکی از سیاست­های مستکبران، تهمت­های گوناگون به رسولان الهی در راستای باز داشتنِ مردم از دعوت آنان است؛ از جمله این اتّهام­ها، تهمت «سحر و جادو» به پیام الهی است: «ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى‏ وَهارُونَ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَمَلائِهِ بِآياتِنا فَاسْتَكْبَرُوا وَكانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ (75) فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِينٌ (76) قالَ مُوسى‏ أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَكُمْ أَ سِحْرٌ هذا وَلا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ» (یونس/ 75-77)؛ ترجمه: «آن گاه پس از آنان موسى و هارون را با آيات خود به سوى فرعون و اشراف و سران قومش فرستاديم، پس آنان تكبّر ورزيدند و آنان گروهى گنهكار بودند. (75) پس هنگامى كه حق از نزد ما به سويشان آمد، گفتند: مسلماً اين جادويى است آشكار. (76) موسى گفت: آيا درباره حق هنگامى كه به سويتان آمد، مى‏گوييد: آيا اين جادوست؟ [نه، اين جادو نيست، اگر جادو بود پيروزى نداشت‏] زيرا جادوگران پيروز نمى‏شوند.»

            از سویی، مستکبران زمان پیامبر اسلام (ص)، آن حضرت (ص) را «خیال­پرداز، کاهن، شاعر و یا مجنون» دانسته و با چنین اتّهام­هایی قصد داشتند تا مانع نفوذ اسلام بر مردم گردند:

«بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ» (الأنبیاء/5)؛ ترجمه: «[مشركان‏] گفتند: [نه، قرآنْ سحر نيست‏] بلكه خواب‏هايى آشفته و پريشان است، [نه‏] بلكه آن را به دروغ بربافته، [نه‏] بلكه او شاعرِ [خيال‏پردازى‏] است، [اگر فرستاده خداست‏] بايد براى ما معجزه‏اى بياورد مانند معجزه‏هايى كه پيامبران گذشته را [با آنها] فرستادند.»

«إِنَّهُمْ كَانُوا إِذَا قِيلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ (35) وَيَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتَارِكُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ» (الصّافات/ 35-36)؛ «زيرا آنان چنين بودند كه هر زمان به آنان مى‏گفتند: معبودى جز خدا نيست، تكبّر مى‏كردند، (35) و [همواره‏] مى‏گفتند: آيا بايد به خاطر شاعرى ديوانه معبودان خود را رها كنيم؟!.»

            گاهی نیز کلام الهی با عنوان «اساطیر اولین» مورد طعنه و اتهام قرار می­دادند:

«لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ (23) وَإِذا قِيلَ لَهُمْ مَا ذَا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ» (النحل/23-24)؛ ترجمه: «ثابت و يقينى است كه خدا آنچه را پنهان مى‏كنند و آنچه را آشكار مى‏نمايند، مى‏داند قطعاً او مستكبران را دوست ندارد. (23) و هنگامى كه به آنان گويند: پروردگارتان چه چيزهايى نازل كرده؟ مى‏گويند: [چيزى نازل نكرده، آنچه به عنوان قرآن در دسترس مردم است، همان‏] افسانه‏هاى [دروغين‏] پيشينيان است!.»

            البته قرآن کریم، پاسخ چنین اتّهام­هایی را می­دهد:

«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ (40) وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلاً مَا تُؤْمِنُونَ (41) وَلا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ (42) تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ» (الحاقّه/ 40-43)؛ ترجمه: «بى‏ترديد اين قرآن، گفتار فرستاده‏اى بزرگوار است، (40) و آن گفتار يك شاعر نيست، ولى جز اندكى ايمان نمى‏آوريد، (41) و گفتار كاهن هم نيست، ولى جز اندكى متذكّر نمى‏شويد. (42) نازل شده از سوى پروردگار جهانيان است.»

- هم­نشینی استکبار با «شایعه­پراکنی» و تحریک احساسات

مستکبرانی که در برابر انبیای الهی قرار داشتند، برای مقابلة با برنامة آنها، متوسّل به شایعه­ها و انتشار آن در میان مردم می­کردند تا بدین وسیله، احساسات مردم را بر علیه پیامبران و دعوت آنها برانگیزانند؛ از جملة سیاست­های استکباری فرعون این بود که به مردم چنین القا می­نمود که هدف اصلی موسی (ع) از دعوت خویش، بیرون کردن مردم از سرزمین مادری­شان است؛ و بدین گونه سعی داشت تا با چنین شایعاتی، آن حضرت (ع) را در دیدگان مردم، فردی سودجو و منفعت­طلب جلوه دهد:

«قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ (34) يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ» (الشعراء/ 34-35)؛ ترجمه: «[فرعون‏] به سران و اشراف پيرامونش گفت: يقيناً اين جادوگرى بسيار ماهر و داناست! (34) مى‏خواهد با جادويش شما را از سرزمينتان بيرون كند، پس شما چه نظر مى‏دهيد!.»

            از دیگر مواردی که جبهة کفر و استکبار در تحریک احساسات مردم به کار می­گرفتند، تکیه بر آداب و سنن گذشتة آنها و پیروی از عقاید و باورهای پدران و اجداد آنان بود. چنین اعتقاداتی و نشر آن در میان مردم با هدف تحریک احساسات، ناشی از جمود و تحجّر فکری بود و دستاویز مناسبی بود تا مستکبران، توده­های مردمی را بر علیه پیامبران الهی بشورانند؛ آیاتی از کلام وحی مؤیّد همین مطلب است:

«قالُوا يا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا وَإِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ» (هود/62)؛ ترجمه: «گفتند: اى صالح! پيش از اين در ميان ما [به عنوان‏انسانى عاقل و خردمند] مورد اميد بودى، آيا ما را از پرستيدن آنچه پدرانمان مى‏پرستيدند، باز مى‏دارى؟ و ما بى‏ترديد در [درستى و صحّت‏] تعاليمى كه به آن دعوتمان مى‏كنى در شكى شديد و سخت هستيم [چنان شكى كه در خردمندى تو نيز دچار ترديديم.]»

«قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُرِيدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِينٍ» (إبراهیم/10)؛ ترجمه: «پيامبرانشان گفتند: آيا در خدا كه آفريننده آسمان‏ها و زمين است، شكى هست؟ او شما را دعوت [به ايمان‏] مى‏كند تا همه گناهانتان را بيامرزد، و شما را تا زمانى معينِ [عمرتان‏] مهلت دهد. پاسخ دادند: شما بشرهايى مانند ما هستيد كه مى‏خواهيد ما را از معبودهايى كه پدرانمان مى‏پرستيدند باز داريد پس [شما] دليل روشنى [بر اثبات رسالت خود كه مورد پسند ما باشد] بياوريد.»

«قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا مَا نَشؤُا إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ» (هود/87)؛ ترجمه: «گفتند: اى شعيب! آيا نمازت به تو فرمان مى‏دهد كه آنچه را پدرانمان مى‏پرستيدند رها كنيم؟ يا از اينكه در اموالمان به هر كيفيتى كه مى‏خواهيم تصرف كنيم دست‏برداريم؟ به راستى كه تو [انسانى‏] بردبار و راه‏يافته‏اى [پس چرا مى‏خواهى در برابر آزادى ما نسبت به بت‏پرستى وهزينه كردن اموالمان به هر كيفيتى كه بخواهيم بايستى؟!.»

- هم­نشینی استکبار با «تهدید و تطمیع»

وقتی فرد یا جماعتی از نظر روحی شکست خورد و در مقابل دشمن احساس ضعف نمود، تسلّط بر او کار دشواری نخواهد بود، لذا در رقابت­ها و مبارزات ضد یکدیگر، ابتدا سعی بر این است که طرف مقابل را با تهدیدها از میدان بیرون کنند و با ارعاب و القای ترس، روحیة او را تضعیف نمایند و بعد در صورت مقاومت، مراحل بعدی عملیات را شروع نمایند. «مستکبران در مقابله با انقلاب­های توحیدی و مجاهدان دینی از این روش استفاده کرده­اند» (مهدی و نادری باب­اناری، 1390: 183). فرعون مستکبر هنگامی که با ایمان ساحران که علی­رغم انتظارش به موسی (ع) و هارون (ع) ایمان آوردند، دست به تهدید و کُشتن آنها می­زند:

«قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَأَبْقى» (طه/71)؛ ترجمه: «‏ [فرعون‏] گفت: آيا پيش از آنكه به شما اذن دهم، به او ايمان آورديد؟ يقيناً او بزرگ شماست كه به شما جادو آموخته است، پس بى‏ترديد دست‏ها و پاهايتان را يكى از راست و يكى از چپ قطع خواهم كرد، و شما را بر تنه‏هاى درخت خرما خواهم آويخت تا كاملًا بدانيد كه كدام يك از ما [من يا خداى موسى‏] عذابش سخت‏تر و پايدارتر است؟.»

            از همین رو از جمله سیاست­های همیشگی جبهة استکبار از منظر قرآن کریم، سیاست تهدید و ارعاب و گاه نیز تطمیع است؛ و تلاش دارند تا بدین وسیله به اهداف خود نائل شوند؛ همة مستکبرانی که در مقابل انبیاء الهی قرار می­گرفتند و حاضر به تسلیم در برابر ایشان در راستای تعالی، خیر و صلاح نبودند، پیامبران قوم خویش را بین دو راه مخیّر می­ساختند؛ یا عدول از مسیر الهی و پذیرفتن آداب و رسوم و فرهنگِ حاکم بر جامعه یا خروج از دیارشان؛ چنان که این آیات مبارکه می­فرماید:

«وَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ» (إبراهیم/13)؛ ترجمه: «ولى كفرپيشگان به پيامبرانشان گفتند: مسلماً ما شما را از سرزمين خود بيرون خواهيم كرد، مگر اينكه هم‏كيش ما شويد. پس پروردگارشان به آنان وحى كرد: ما قطعاً ستمكاران را نابود مى‏كنيم.»

«قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ وَ ما أَنْتَ عَلَيْنا بِعَزِيزٍ» (هود/91)؛ ترجمه: «گفتند: اى شعيب! بسيارى از مطالبى كه مى‏گويى نمى‏فهميم، و به راستى تو را در [مقايسه با] خود، ناتوان و ضعيف مى‏بينيم، و اگر عشيره‏ات نبودند، بى‏ترديد سنگسارت مى‏كرديم، وتو بر ما پيروز نيستى.»

«قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ» (الشعراء/167)؛ ترجمه: «گفتند: اى لوط! اگر [از تبليغ دين‏] باز نايستى، حتماً تبعيد خواهى شد.»

            علاوه بر سیاست تهدید، مستکبران تاریخ همواره از سیاست تطمیع و وعده­های مادی و اقتصادی و یا معنوی نیز برای نیل به اهداف خود استفاده می­کنند؛ هنگامی که قرار شد تا موسی (ع) با ساحران تحتِ حاکمیت فرعون رقابی داشته باشند، فرعون به ساحران وعده داد که در صورت پیروزی، آنان را از مقرّبان و نزدیکان خویش خواهد ساخت:

«فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ (41) قالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ» (الشعراء/41-42)؛ ترجمه: «پس هنگامى كه جادوگران آمدند، به فرعون گفتند: آيا اگر ما پيروز شويم، حتماً براى ما پاداشى شايسته خواهد بود؟ (41) گفت: آرى، و در آن صورت مسلماً از مقربان [درگاه‏] خواهيد شد.»

            این تعبیر نشان می­دهد که قُرب به فرعون تا چه حد در آن محیط و جامعه دارای اهمیت بوده است که او به عنوان یک پاداش بزرگ از آن یاد می­کند و در حقیقت، پاداشی از این بالاتر نیست که انسان به قدرت مطلوبش نزدیک گردد (مکارم شیرازی، 1374: ج15، ص 222).

- هم­نشینی استکبار با «سازش­کاری»

یکی از اصول مبارزه مستکبران با نهضت­های الهی، سیاست گام به گام بوده است. جبهة استکبار در نقشه­های خود برای سرکوب برنامه الهی و بازداشتن پیامبران از نشر دعوت خویش، گاهی از سیاست سازش­کارانه بهره می­جویند. اگر اقداماتی که در لحظات اولیه برای به سازش کشیدن یک نهضت انقلابی صورت می­گیرد، با واکنش شدید رهبران انقلابی مواجه نشود، مستکبرین را در مقابلة با آن حرکت، حریص­تر و امیدوارتر می­سازد. چنین سیاست نرم و به ظاهر آشتی­جویانه­ای، در این آیة شریفه بازتاب یافته است:

«وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ» (القلم/9)؛ ترجمه: «دوست دارند نرمى كنى تا نرمى كنند.»

            کلمة «یدهنون» از مصدر «إدهان» است که مصدر باب (افعال) از مادة (دهن) است؛ و «دهن» به معنی روغن و «ادهان» و «مداهنه» به معنای روغن مالی است که کنایه از نرمی و روی خوش نشان دادن است. مراد این است که دوست دارند، کمی تو از دینت مایه بگذاری، کمی هم آنان از دین خودشان مایه بگذارند و هر یک دربارة دین دیگری مسامحه روا بدارد (طباطبایی، 1374، ج19، ص 621).

- هم­نشینی استکبار با «صدّ عن سبیل الله»

یکی از مفاهیم هم­نشین در موضوع استکبار، منع مستکبران از مسیر خداوند است به نحوی که «علی­رغم اینکه حق بر ایشان از طریقِ برهان عقلی، نقلی و آسمانی روشن است؛ حاضر نیستند از خوی استکباری خود دوری جویند؛ لذا در مقام مخالف، اقدام به دو کار می­کنند: اول آنکه با فطرتِ خداجویِ خود در جنگند؛ دوم آنکه نمی­گذارند دیگران به اسلام ایمان آورند» (جوادی آملی، 1388: 188). این سیاست منع مردم از مسیر خداوند متعال یا همان (صدّ عن سبیل الله)، بارها در قرآن کریم و در سیاق­های مختلف تکرار شده است؛ از جمله در توصیف مستکبران منافق می­فرماید:

«وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ» (المنافقون/5)؛ ترجمه: «و چون به آنان گويند: بياييد تا پيامبر خدا براى شما آمرزش بخواهد [از روى كبر و غرور] سرهاى خود را بر مى‏گردانند، و آنان را مى‏بينى كه متكبرانه [از حق‏] روى مى‏گردانند.»

            و نیز در آیة دیگر می­فرماید:

«الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ» (إبراهيم/3)؛ ترجمه: «همانان كه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى‏دهند و [مردم را] از راه خدا باز مى‏دارند و مى‏خواهند آن را [با وسوسه و اغواگرى‏] كج نشان دهند اينان در گمراهى دورى هستند.»

            در پایان بحث باید گفت که لفظ استکبار، دارای مفاهیم جانشین نیز در قرآن کریم هست؛ رابطة جانشینی، رابطه­ای از نوعِ انتخاب و جایگزینی میانِ هر یک از الفاظِ یک زنجیرة کلامی، با الفاظی است که جایگزین آنها می­شوند. واژگانی که در نظام زبان بر محور جانشینی با یکدیگر در یک میدان معنایی قرار می­گیرند، از رهگذر استعاره یا ترادف و هم­معنایی و بر اساس مشابهت معنایی قابلِ شناسایی­اند (مروتی و ساکی، 1392: 148). رابطة جانشینی، تداعی عناصر غیابی را در یک زنجیرة بالقوة ذهنی، به هم پیوند می­دهد (سوسور، 1380: 177) و با مطالعة واژه­هایی، این نوعِ رابطه مشخص می­شود که می­توانند جایگزین هم شوند. واژگان مترادف می­توانند بینش­های مهمی را دربارة رابطه­های جانشینی یک واژه با دیگر واژگان عرضه کنند. کلماتی همچون طغیان، عتوّ[3]، بغی، علوّ[4]، استنکاف[5] و جحود[6]، از الفاظ جانشین استکبار در قرآن کریم است.

  نتیجه­گیری

بر اساس دانش زبان­شناسی امروز، تکیه بر اصل روابط هم­نشینی واژگان، عامل مهمی در فهم متون است. یکی از مصطلحات مهم قرآنی که دارای بسامد فراوانی در قرآن کریم است، واژة «استکبار» و مظاهر و ویژگی­های آن در کلام وحی است. مبارزه با استکبار، یکی از اصلی­ترین اهداف انبیای الهی در قرآن کریم بوده و جامعة مورد هدف حرکت مقاومت در کلام وحی بوده که دارای معانی متعدد در قرآن است. در این میان با اندکی تأمل در آیات مربوط به استکبار و سیاق آن، در خواهیم یافت که مفاهیمی دیگر در تبیین معنا و مفهوم استکبار و بیانِ علل و مظاهر آن نقش ایفا می­کنند که هر یک به نوعی، جنبه­ای ازدائرة معنایی استکبار را روشن می­نمایند. در محور هم­نشینی آیات و معانی قرآنی با استکبار، در دو حوزه به بررسی آن پرداختیم؛ نخست به بررسی عوامل و مظاهر شکل­گیری استکبار پرداختیم که ابلیس، کُفر، طبقة مُتفرفین، ملأ و ... از جملة این عوامل بودند و سپس به بیان وسایل و ابزار مستکبران در تحقّق به اهدافشان پرداخته و اهدافی را همچون تهدید و تطمیع، تحریک احساسات، شایعه­پراکنی، اتّهام زنی و تکیه بر نقاط ضعف را از جملة این ابزار معرفی نمودیم. همة این عوامل به نوعی در کامل شدن چرخة معنایی استکبار در گسترة کلام وحی نقش کلیدی و اساسی دارند.  

 

منابع

الف: کتاب­ها

- قرآن کریم.

- نهج­البلاغه.

- اسکولز، رابرت (1379)، درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیات، ترجمة فرزانه طاهری، تهران: آگاه.

- أوعیشه، مصطفی (2014)، مفهوم الاستکبار والاستضعاف فی القرآن کریم (دراسه مصطلحیّه وتفسیر موضوعیّ)، القاهره: دارالسّلام، ط1.

- باقری، مهری (1378)، مقدمات زبانشناسی، تهران: نشر قطره.

- بی یرویش، مانفرد (1374)، زبانشناسی جدید، ترجمة محمدرضا باطنی، تهران: آگاه.

- جوادی آملی، عبدالله (1388)، روابط بین­الملل در اسلام، ویرایش: سعید بند علی، قم: اسرا.

- ر. پالمر، فرانک (1391)، نگاهی تازه به معنی­شناسی، ترجمة کورش صفوی، چاپ ششم، تهران: کتاب ماد.

- رهبر، محمدتقی (1362)، استکبار و استضعاف از دیدگاه قرآن، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی.

- صفوی، کورش (1391)، آشنایی با معنی­شناسی، چاپ دوم، تهران: نشر پژواک کیوان.

- طباطبایی، سیدمحمد حسین (1374)، المیزان، ترجمة محمدباقر موسوی همدانی، قم: جامعه المدرسین.

- علیخانی، اسماعیل (1387)، صف­بندی سیاسی در قرآن، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ1.

- قطب، سید (1387)، فی ظلال القرآن، ترجمة مصطفی خرّم­دل، چاپ دوم، تهران: نشر احسان.

- مکارم شیرازی، ناصر (1374)، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الإسلامیه.

- نصری، عبدالله (1388)، مبانی رسالت انبیاء در قرآن، تهران: سروش، چ2.

ب: مجلات

- افتخاری، اصغر و باباخانی، مجتبی (1394)، «معناشناسی استکبار در قرآن کریم»، آموزه­های قرآنی، ش21.

- حاجی صادقی، عبدالله (1394)، «جنگ فرهنگی استکبار: اهداف- راهبردها»، فصلنامة پژوهش­های انقلاب اسلامی، ش12.

- شهیدی، سیدمهدی (1384)، «معناشناسی کبر در قرآن کریم»، پیام جاویدان، صص 155- 169.

- مهدی، اصغرآقا و نادری باب­اناری، مهدی (1390)، «کاربرد قدرت نرم از ناحیه استکبار؛ رویکرد قرآنی»، دوفصلنامة دانش سیاسی، ش2، صص 204-167.

ج: پایان­نامه­ها

- أحمد اللحام، عاطف محمد (2010)، طغیان الحکّام وخفّه الشعوب (دراسه قرآنیّه موضوعیّه)، الجامعه الإسلامیّه، غزّه- فلسطین.

- قاسم خضر، قاسم توفیق (2003)، شخصیه فرعون فی القرآن، جامعه النجاح الوطنیه، نابلس- فلسطین.

- محمد صوافطه، نادر مصطفی (2015)، الطغیان (دراسه قرآنیّه)، جامعه النجاح الوطنیه، نابلس- فلسطین.



[1]. دانشیار گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه پیام نور.

[2]. entailment

[3]. «وَقَالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقَاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرَى‏ رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبِيراً» (الفرقان/21).

[4]. «ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى‏ وَ أَخَاهُ هَارُونَ بِآياتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُبِينٍ (45) إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَمَلائِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْماً عالِينَ» (المؤمنون/ 45-46). «قالَ يا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ» (ص/75).

[5].«لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَلا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ َسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً (172) فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَأَمَّا الَّذِينَ اسْتَنْكَفُوا واسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِيماً وَلا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلا نَصِيراً» (النساء/ 172-173).

[6]. «فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَ وَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ» (فصّلت/15).

 

مقالات مشابه